۶ خرداد ۱۳۹۰

مردم در مراسم ترحیم اسطوره ی مردمی سنگ تمام گذاشتند

*جمعیت زیادی آمده بودند تا با خانواده ی اسطوره همدردی کنند.
پلاکاردهای بزرگ مزین به عکس ناصرخان،دیوارها را تماشایی کرده بود.
ماموران انتظامی وامنیتی هم که طبق معمول مواظب تامین امنیت مردم بودند!
*جلوی درب ورودی مسجد آتیلا و فتح الله زاده ایستاده بودند و به مردم خوش آمد میگفتند.
درسالن آقایان که طبقه ی پایین مسجد بود بسیاری از دوستداران اسطوره درغم او میسوختند.
*پلاکاردی روی دیوارآویزان بود که روی آن از ناصر خان به عنوان تختی زمان ما یاد کرده بود.
*در جلوی درب مسجد آقائی با فریاد از ناصرخان به عنوان پوریای ولی زمان نام برد.
*یکی از دوستداران ناصرخان فریاد زد که به افتخار ناصرخان کف بزنید و وقتی همه ی جمعیت دست زدند،ماموران امنیتی سراسیمه به داخل جمعیت دویدند و فریاد زدند دست نزنید!صلوات بفرستید!
*علیرضا منصوریان و سید مهدی رحمتی هم برای شرکت در این مراسم آمده بودند سریعا به داخل مسجد رفتند.
واما در خیابان:
 *نبوغ نیروهای امنیتی در نوع خود جالب بود!لباس شخصی ها این بار تبدیل به انتظامات یاران حجازی شده بودند و مسئولیت هدایت مهمانان را به عهده داشتند!
فرمانده ی آن ها با بلندگویی دردست بالای یک وانت ایستاده بود ومدام به مردم و گاها ماموران خودش با همان بلندگوی دستی تذکر میداد!در آخر مراسم فتح الله زاده را صدا زد و اورا به بالای وانت آورد تا با مردم صحبت کند.
فتح اله زاده هم از مردم تشکر کرد و خواهش کرد که جلوی مسجد خلوت شود تا افراد داخل مسجد بتوانند خارج شوند.
بعد ازصحبت های فتح الله زاده جمعیت رفته رفته کمتر شد.
آقای انتظامات هم که معلوم شد جناب سرهنگ هستند به جمعیت اعلام کرد که خانواده ی حجازی از شما تشکر کرده!
*در کنار مسجد شیرآب خوری بود که مردم از فرط گرما به آنجا میرفتند تا آب بنوشند اما ماموران به مردم حتی اجازه ی تجمع برای آب خوردن هم نمی دادند!
*در یک صحنه ماموران خانمی را دستگیرو به داخل ون منتقل کردند.اوکه خیلی ترسیده بود با فریاد والتماس سعی داشت ازون بیرون بیاد که اورا چندین بار به زور داخل ون کشیدند.پسرایشان هم که بیرون ون بافریاد مادرش را صدا می زد با مشت و لگد ماموران پذیرایی شد وبه داخل ون منتقل شد!
پدرش هم که بیرون مانده بود با التماسهایش راه به جایی نبرد!
*چندنفر هم خیلی آرام و بی سروصدا دستگیر شدند.
*موتورهای ضدشورش مدام در خیابان و پیاده رو ها حرکت می کردند تا مردم را متفرق کنند.
*بسیاری از بانوانی که برای وداع با اسطوره آمده بودند با چشمان اشک بار و با حسرت عکس های اورا نگاه می کردند.
*در گوشه و کنار مردم با هم صحبت می کردند و نارضایتی خودشون از این وضعیت و بی احترامی حکومت به اسطوره رو به هم اعلام می کردند.
بااعلام پایان مراسم مردم هم با چشمان اشک بار و قلب پراندوه محل را ترک کردند و ماموران بر خیابان حاکم شدند و سریعا پلاکاردها را جمع آوری کردند!
(مراسم ختم ناصرخان به همه ثابت کرد که کسی که دروغ نگوید و با مردم باشد جاودانه ی تاریخ خواهد شد.
فرزندان ماسال ها بعد،از ناصرخان  به عنوان پهلوان زمان ما نام خواهند برد.
روحش شاد و یادش گرامی...)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.